افسانه ای غمگین ترازخوشحالی من نیست
وقتی نباشی ،شوق در حوالی من نیست
اینجا برهوت است ،به دنبال چه میگردی
جز هیچ درصحرای خشک و خالی من نیست
محصول شالیزار را توفان با خود برد
اندازه یک مشت هم،در شالی من نیست
از آن همه زلف تو که در باد می رقصید...
یک تار هم بر نقش های قالی من نیست!
دیگر امیدوارمنمی سازد حرفهایت
دنیای بی تو ،لحظه ای هم حالی من نیست
به چهره داغون من،دقت کن ،ببین
جوانیم شبیه به کُهَنسالی من نیست؟
حسین وصال پور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 06 اردیبهشت 1403 09:49
درود بزرگوار ا