دلم این ماهی افتاده به خاک
چند قدم مانده به دریا چه کند؟
حال که از سینه تو عشق من افتاده برون
عقل فرسوده ی من با دل تنها چه کند؟
گیرم امشب که در خواب پناهم بدهی
خواب در چشم ترم باغم فردا چه کند؟
یوسف از جوربرادر به چاه افتادست
حال که افتاده به زندان زلیخا چه کند؟
کارم از چشم و نظر تا گنه عشق کشید
قاتل خویش دگر بر همه حاشا چه کند؟
آسمان ماه مرا شب به بستر گرفت
چشم تاریک دگر اکنون تماشا چه کند؟
مرغی از ناله مرا تا دل شب همراه بود
دل نالان من هر شب به درازا چه کند؟
حسین وصال پور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 11 بهمن 1401 13:12
درود بر شما