نازم این تنهایی چه وفایی دارد
تک و تنها ،من و باران چه صفایی دارد
ابر تیره ،دل غمگین به خیابان و سکوت
غرق اندوه ،برق اشکت چه جلایی دارد
خیس باران ،پرسه های خسته از دلواپسی
تازه می فهمی این غم چه عزایی دارد
درقفس خواندن مرغان چه بی مفهوم بود
حال فهمیدم این مرغ چه نوایی دارد
منم آن مرغ که دنیا همه جایش قفسم
آه این بال شکسته چه رهایی دارد!
عشق از گوشه چشم من بیچاره چکید
تا بفهمم دل بستن چه سزایی دارد...
گوش کن ،صحبت این پیر در این کوچه غم
مکنش وصل دلت را که جدایی دارد !
به دلت بند کن این گوشه تنهایی را
پشت این خلوت متروک چه هوایی دارد!
من تنها ،دل تنها، همه جا تنهاییست
نازم این تنهایی چه وفایی دارد...
حسین وصال پور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 14 بهمن 1401 20:27
درود و سلام موفق و مانا باشید