سینه ای از روی دل دادن اگر داری بیار
حرفهایی بهر آزردن اگر داری بیار
قصه ی هجرتورا چون گل شنید افسرده شد
قولی از فردای پژمردن اگر داری بیار
تکیه دادم سمت دیواری که جز پایان نیست
شانه ای تا پای جان کندن اگر داری بیار
زندگی ما را به اندوهی عمیق آورده است
گریه ای تا درد و دل کردن اگر داری بیار...
تشنه دیدار را سمت سرابی وعده کن
جرعه ای تا چشمه ها بردن اگر داری بیار...
قصه های ما همیشه از اول غمگین بود
داستان از خون دل خوردن اگر داری بیار
#حسین_وصال_پور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 07 اسفند 1401 13:13
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید