مگذار برای گفتن از تو بی سخن شوم
دور از حصاردست هایت بی وطن شوم
بگذار که در حوالی تو زندگی کنان
با درد بنشینم و با غم کفن شوم...
اگر قرار است ساقه هایم را تبر زنند
خوشم که در مقابل تو ریشه کن شوم
در آتش چشمان تو پر میکشم هردم
تاریکم از نورتو شاید روشن شوم
تو ای نسیم رفته از کنعان من بازا
مگذار من بازیجه ی یک پیرهن شوم...
ای آنکه جز هوای تو در سر نمی رود
کی از هوای خواستنت آسوده من شوم !
حسین وصال پور
#حسین_وصال_پور
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 25 خرداد 1402 22:22
سلام ودرود
امیر عاجلو 25 خرداد 1402 22:23