ای قرعه ی ناخواسته در فنجان دنیایم
مثل تبر افتاده ای بر جان دنیایم
قبل از تو شوری داشتیم با زندگی کردن
تو آتشی افتاده در بستان دنیایم
من خار تلخی رفته در چشمان تاریخم
تو خار تلخی رفته در چشمان دنیایم
ای کاش جایی دیگر از دنیا می زادی
این گوشه بر هم میزنی میزان دنیایم
آری تو طاووسی و حسنت خلق می دانند
من بدترین ،وحشی ترین حیوان دنیایم
با این همه شوقی ندارد با تو سر کردن
من بی تو پر معنا ترین انسان دنیایم
بگذار با این بند گویم گفتنی ها را
هرگاه نمی بینم تورا سلطان دنیایم
باور نکن !هرچند شعرم را نمی خوانی
من آن راست گو ترین چوپان دنیایم...
حسین وصال پور
*شعر جهت سرگرمی است و غرض و مخاطب خاصی ندارد????????
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 09 بهمن 1402 11:36
درود بر شما
محمود فتحی 11 بهمن 1402 04:32
سلام باپوزش باتو شورشی افتاده دربوستان دنیایم کلامی سهفن جا افتاده است
شاعر گرامی