«جوانمردی» غزل
اگر روزی رها از خوی حیوانی شدی مردی
در این ویرانه ی محنت تو انسانی شدی مردی
اگر دیدی خزان گردیده باغِ طفل بی مادر
در آن باغ خزان یک مرغ خوشخوانی شدی مردی
اگر زندانی ظلمت شود خورشید عالمتاب
چراغ روشنی در شام ظلمانی شدی مردی
اگر دیدی عطش دارد گل آلاله و سوسن
برای تشنه لب یک اَبر بارانی شدی مردی
اگر دیدی زمستان گشته سرما می کند بیداد
در آن بیداد سرما گرمیِ جانی شدی مردی
اگر دیدی که ضحّاکی ستمگر حاکمی گشته
شوی آن کاوه چون یک تیغ برّانی شدی مردی
اگر دیدی جوانمردی شده بازیچه ی تزویر
تو در راه جوانمردی مسلمانی شدی مردی
اگر دیدی چراغ مهربانی می شود خاموش
برای مستمندان لقمه ی نانی شدی مردی
اگر دیدی اسیر اهرمن گردیده جان تو
رها از آن غُل و زنجیر شیطانی شدی مردی
جوانمردی به گفتارت نباشد «مخلص صادق»
اگر دیدی ستم ، یک شیر غُرّانی شدی مردی
جمعه1402/4/30
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 11 امرداد 1402 09:51
لطیف و دلنشین
محمدهادی صادقی 13 امرداد 1402 16:14
سپاس و درود
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 11 امرداد 1402 15:41
درود تان باد
محمدهادی صادقی 13 امرداد 1402 16:15
سپاس و درود