《مرهم زخم》 غزل
بیا در این شب ظلمت چراغ روشنی باشیم
برای طفل عریان در تنش پیراهنی باشیم
خر لنگی نباشیم از برای رهرویی تنها
در این راهی که دشوار است همچون توسنی باشیم
اگر باد خزان در هر پگاهی می وزد در باغ
برای مرغ خوش آوا بیا یک گلشنی باشیم
در این باغ خزان هر گوشه اش روئیده خار و خس
گلستانش کنیم این باغ و هر یک سوسنی باشیم
خورد آفت به جانِ هر که تنها می رود این رَه
بجای خوشه ی تنهای گندم خرمنی باشیم
در اینجا خنجر بیگانه کاری نیست امّا دوست
برای زخم دلها مرهم جان و تنی باشیم
کمر تنها چو باشی خم شود در زیر بار غم
چو زنجیری به هم دستی دهیم ما و منی باشیم
کند شمشیر بُرّان ، آتش سوزنده آهن را
میان آتش سوزنده همچون آهنی باشیم
به پیش ظالمان فریاد حق باشیم و تیغی تیز
به پیش طفل بی مادر خمیده گردنی باشیم
شب تار است و رَه سخت است دان ای《مخلص صادق》
برای ظلمت دلها چراغ روشنی باشیم
سه شنبه۱۴۰۰/۴/۱۵
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 3
علی معصومی 29 امرداد 1402 16:15
♤♤♤
"به هر راهی" که دشوار است "مثل" توسنی لاشیم
علی معصومی 29 امرداد 1402 23:22
باشیم
محمدهادی صادقی 31 امرداد 1402 00:38
سپاس و درود و تشکر فراوان از دقت و نظرتان