«مهمان دزد» غزل
وای بر آن گله ای گرگی شود چوپان آن
وای بر آن خانه ای دزدی شود مهمان آن
وای بر آن جنگلی باشد که شیران خُفته اند
روبهِ مکّاره گردد صاحب و سلطان آن
وای بر آن کاروان ، گر ساربان یاغی شود
می برد آن ساربان از کاروان ایمان آن
گر وزد باد خزان پژمرده گلها می شود
در خزان دیگر نخواند مرغ خوش الحان آن
مرغ جان را بال و پَر باید برای پَر زدن
گر نباشد بال و پَر پیکر شود زندان آن
می زند آتش به کاخ ظلم و بیداد و ستم
آه مظلومان شود بس شعله ی سوزان آن
صبح امیدی نباشد در پیِ شام سیاه
گر شود زندانی ظلمت مَهِ تابان آن
وای بر آن آدمی گم کرده رَه در این مسیر
در غُل و زنجیر حیوانی شود انسان آن
وای بر آنکس که گردد پیرو نفس هوا
می شود حاکم به جانش عاقبت شیطان آن
سفره ی مکر و ریّا گسترده می باشد بدان
«مخلص صادق» نگردی لحظه ای مهمان آن
چهارشنبه 1402/5/25
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 3
حفیظ (بستا) پور حفیظ 04 شهریور 1402 21:01
محمدهادی صادقی 05 شهریور 1402 23:50
درود
علی معصومی 06 شهریور 1402 00:52
وای بر آن کاروان ، گر ساربان یاغی شود
می برد آن ساربان از کاروان ایمان آن