《کجاست》 غزل
چشمه ها خشکیده شد آن ابر بارانی کجاست؟
می وزد باد خزان یاسِ گلستانی کجاست؟
گل شده پَرپَر در این باغ خزان هنگام صبح
خار و خس روئیده اینجا مرغ خوشخوانی کجاست؟
غم شده همخانه ی دل در شب تاریک و تار
سورِ سات و دلخوشی ها جشن و مهمانی کجاست؟
روز روشن شام تاری گشته خورشیدی که نیست
در شب تاریک و ظلمت ماه تابانی کجاست؟
هر چه می بینم در اینجا شوره زار است و کویر
ابر بارانی کجا دریای طوفانی کجاست؟
حاتمی دیگر نمی باشد در این دنیای دون
جود و بخشش از برای طفل گریانی کجاست؟
سرّ دلها بر مَلا گردیده در این روزگار
در چنین دنیای دون اسرار پنهانی کجاست؟
می دهد سجّاده ها بوی ریّا در نیمه شب
رفته بر باد فنا دین مسلمانی کجاست؟
صحبت از آئین انسانی در اینجا ابلهیست
آدمی آدم نشد آئین انسانی کجاست؟
《مخلص صادق》شب تار است و بیداد و ستم
از برای ظالمان شمشیر بُرّانی کجاست؟
جمعه۱۴۰۰/۴/۴
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
حفیظ (بستا) پور حفیظ 23 شهریور 1402 22:22