《خاموشی》
گفتم سخنرانی نشان عقل و هوش است
گفتا که عاقل کم سخن گوید خموش است
گفتم بگو از ارزش گوش و زبانم
گفتا زبان باشد یکی ، امّا دو گوش است
گفتم نماند این زبان یک لحظه در کام
گفتا خرابی می کند مانند موش است
گفتم رها گردیده افسارش ز دستم
گفتا زبان یک اسب وحشی و چموش است
گفتم به تلخی می زند گاهی کلامم
گفتا خموشی شهد شیرین وقت نوش است
گفتم کند طوفان به پا در جمع محفل
گفتا زبان طوفانِ پُر جوش و خروش است
گفتم که پیغام مرا گوید زبانم
گفتا خموشی بهترین پند و سروش است
گفتم سخن گفتن نشان شور و حال است
گفتا تفکّر عالمِ پُر جنب و جوش است
گفتم بگو پندی که درسی از تو گیرم
گفتا به پیش گفته خاموشی چو شوش است
ای《مخلص صادق》سخنرانی هنر نیست
خاموش بودن خود نشان عقل و هوش است
جمعه۹۹/۱۲/۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 17 آذر 1402 10:20
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمدهادی صادقی 17 آذر 1402 22:45
سپاس و درود
محمود فتحی 19 آذر 1402 20:13
ااحسنت استاد بسیار عالی پرمغز سرودید بزرگوار آموختم معرفت از شعر زیبای شما