«پرواز»
رفتی دلِ من پُر از غم دوران شد
آشفته دلم دیده ی من گریان شد
آرام نشد این دلِ خونین جگرم
چون بید ، دلِ خون جگرم لرزان شد
در هجر تو می سوزد و می سازد دل
غم همدم این دل شد و دل سوزان شد
روشن نشد این شام دلِ من هرگز
تاریکی و ظلمت به دلم مهمان شد
ابری شده آسمانِ دل می بارد
بس گوهر دیده بر رُخم غلطان شد
بس رنج زمان نشسته بر شانه ی من
این قامت من خمیده شد اینسان شد
بعد از تو علی جان دلم آرام نشد
دریای دلِ خون جگرم طوفان شد
نُه سال گذشته از غم رفتن تو
دنیا ز برای دلِ من زندان شد
در خاطره ها در پیِ تو می گردم
با خاطره و یادِ تو لب خندان شد
ای «مخلص صادق» گذرد عمر گران
رنجیده ز این زمانه روح و جان شد
شنبه99/10/27
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 07 دی 1402 16:41
درود بر شما
محمدهادی صادقی 07 دی 1402 23:16
درود و سپاس