«بالهای بسته»
این آسمان تار است جای پر زدن نیست
باغی پُر از خار است جای پر زدن نیست
باران نمی بارد خزان گردیده این باغ
آلاله بیمار است جای پر زدن نیست
دلها شده خون غم شده همخانه ی دل
این دیده ها زار است جای پر زدن نیست
مرگ محبّت گشته دلها خالی از عشق
انسانیت خوار است جای پر زدن نیست
در سینه شمع عشق لیلی گشته خاموش
مجنون گرفتار است جای پر زدن نیست
رخش ستم می تازد اینجا شام تار است
روز ستمکار است جای پر زدن نیست
فریاد حق خواهی شده بغضی گلو گیر
حق بر سر دار است جای پر زدن نیست
این گله را گرگی شبان گردیده امروز
یک گرگ خونخوار است جای پر زدن نیست
خالی شده بیشه ز سلطان شیر نر نیست
روباه مکّار است جای پر زدن نیست
ای «مخلص صادق» شبی تار است و تاریک
خالی ز انوار است جای پر زدن نیست
سه شنبه99/9/25
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 01 بهمن 1402 09:02
سلام ودرود
محمدهادی صادقی 02 بهمن 1402 18:19
درود و سپاس