سبز بادام
سبز بادام به کلاغ شاخه تکان داد که بیا
بر سر شاخه من
لابلای سبزی پاک تنم
لانه عشق و محبت
بنا کن به صفا
بشو همسایه من ، تاج سرم ، هم سخنم
گاهگاهی خبری آر ، تو از رقص بنفشه به آهنگ نسیم
گریه أبر سیه چهره ز شوق
به تن دشت و رخسار علف
اتحاد جوی و جویبار و قنات
موج پُر چین و نوازشگر گندم وَ چمن زار دل انگیزِ ره چشمه سرد
پر شکوه جشن ، که گیرند در اوج قاصدکان رقصان
کوچ هاشان همه پرشور به سمت پاییز
ریزش برگ وَ پوشیدن تن پوش گشاد نقاش
به تن پای درخت انجیر
خبر داغ هجوم طوفان به دل نازک دشت
ریزش وحشی بهمن به سر خواب درخت
و هزاران خبر ریز و درشت دیگر
برسانی به گوش من وامانده در این تپه تنهایی خویش
بزنی بال به گه گاه
بتکانی ز رخ سبزی برگ
گَرد و خاک فرو رفته به خوابی سنگین
به نسیمش همراه
صبحگاهان به ندایی خبرم کن
ز گلدسته مهر
سر سجاده نشینم به شکر
در عوض میل نما
از سر هر شاخه ز بارم و ببخش
بر همه پایین نشینان
هم آنان که ندارند
از این توشه خوش طعم سر سفره خویش
تا دعا گوی تو باشند و ثناگوی خداوند
قاسم لبیکی دی ماه 1399 تهران
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 15 اسفند 1402 06:18
.مانا باشید و شاعر
محمود فتحی 17 اسفند 1402 07:47
سلام موفق باشید به مهر