3 Stars

گلستان

ارسال شده در تاریخ : 19 اردیبهشت 1402 | شماره ثبت : H9424801

نفسم بند آمد و مانند یک افسانه شد
گونه اش را بوسه ای آنهم چو یک پیمانه شد

در قمار شرط دل ، منهم چو دل ها باختم
این من عاقل پس از تو همچو یک دیوانه شد

دل به گیسوی تو و امواج دریا میزنم
مثل شهری که پس از تو همچو یک ویرانه شد

گل میاندازم ز بوسه چشم زیبای تو را
بادبان روسری، من را چو یک کاشانه شد

در کنارم‌چون تویی بی اعتنایی میکنم
دلبری کردم زاو، بعدش چو یک مستانه شد

مینویسم همچو چشمان خمارت یک غزل
خنده زد، گل ها شکفت و، بوستان گلخانه شد

#داود_شمسی

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 30 نفر 50 بار خواندند
امیر عاجلو (19 /02/ 1402)   | داود شمسی (19 /02/ 1402)   | محمد مولوی (20 /02/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (19 /02/ 1402)  داود شمسی (19 /02/ 1402)  
تعداد آرا :2


نظر 2

  • امیر عاجلو   19 اردیبهشت 1402 16:18

    .مانا باشید و شاعر rose

    • داود شمسی   19 اردیبهشت 1402 19:17

      بسیار‌متشکرم از نظر زیبا و پر انرژیتون❤️????

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا