خانمی زشت و میانسال
سکته ای زد در یه سال
ز رؤیایی بدید آن یک فرشته
که عمرت ۴۰ دراز است بی شبهه
بهوش آمد چنان شاداب بودش
که گل از گل شکفته مست بودش
یه چند تصمیم به زیبایی گرفتش
به لیزر یا پلاستیک هرچه بودش
چنان زیبا بشد مثل فرشته
که پوستش آن کشیده مثل بچه
خلاصی شد ز درمانگاه یه روزی
گذر کرد آن خیابان را به زودی
ندیدش آمبولانس مست حیران
تصادف کرد زن زیبا به یک آن
به خواب رفت باز دوباره غرق رؤیا
بدیدش آن فرشته باز به رؤیا
مگر قولم ندادی عمر مارا
چه شد آخر گرفتی جان مارا
چرا من را نجات بخشم نبودی
از آن ماشین ندیده دست ربودی
بدو گفتش ببخش آشنا نبودی
چنان شفاف شدی زیبا نبودی
حال که عمرت را تمام پایان یافته
گذر کن دل بکن زیبای خفته
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 3
حفیظ (بستا) پور حفیظ 20 شهریور 1402 14:07
درودها جناب نظری بسیار دلنشین بود
قاسم لبیکی 20 شهریور 1402 17:02
درود فراوان
بسیار زیبا سروده آید
تصادف کرد زن زیبا به یک آن
سپاس
سامان نظری 20 شهریور 1402 17:09
آفرین