....می دهد شفا.......
مناجات چهارم
من خودم در عجبم یار نمی بیند مرا
خود که می بیند ولی بر من نمیگوید چرا
من در عجبم عمر همه فدای دوست
دوست میداند گناهم ولی باز می دهد شفا
@@@@@@@
جیر جیر ک زیر تخت
دستانش را بهم متصل کرد
گنجشک روی درخت
صورتش را
با شبنم شست
و با قطرات آب
روی برگ
صدایش را صاف کرد
کبوتر زخمی
شکسته بال
به سنگ کودک جاهل
پرش را گشود
و
پیرمرد
موی سپید
به دست روزگار
با قامتی دوتا
عصا زنان
پله های مناره
را بالا رفت
تا بانگ اذان
براورد
وجمله
مژده
روزی دیگر
سر دادند
و من
هنوز غفلت خوابم
باید قیام کنم
که
وقت نماز است
بسم ا....
سیاوش دریابار بیست دی چهارصد و دو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 23 دی 1402 12:27
درود بزرگوار ا
محمود فتحی 25 دی 1402 09:08
سلام شاعر گرامی خیلی پربار است آفرین