3 Stars

نکهت باران

ارسال شده در تاریخ : 11 اردیبهشت 1403 | شماره ثبت : H9429151

نکهت باران
جامانده ام به پیله ی زندان خویشتن
سر برده ام به چاک گریبان خویشتن

سرگشته ای به دایره ی مرکز جنون
سیاره ام به خوشه کیهان خویشتن

دلخسته ام از اینهمه سرپوش بی دلیل
در کهکشان به طره عریان خویشتن

چون ذره ای که می رود و دل نمی کند
از جستجوی هسته و بنیان خویشتن

از بسکه پشت پرده تزویر دیدنیست
شک کرده ام به ساحت ایمان خویشتن

از سفره های شادی و غم واقفم ولی
سر کرده ام به نان و نمکدان خویشتن

از خود بریده ام، من دیوانه کیستم؟!
تا پس دهم به آینه تاوان خویشتن

خون دلست روزی من ای بهار مست
نوشی بده به نکهت باران خویشتن

من بسته پای صبح سرآغاز خلقتم
تا کورسوی لحظه ی پایان خویشتن
♤♤♤

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 35 نفر 52 بار خواندند
امیر عاجلو (16 /02/ 1403)   | شهناز عیدی وندی (17 /02/ 1403)   | محمد مولوی (17 /02/ 1403)   | علی معصومی (17 /02/ 1403)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (16 /02/ 1403)  محمد مولوی (17 /02/ 1403)  
تعداد آرا :2


نظر 1

  • امیر عاجلو   16 اردیبهشت 1403 21:06

    درود و سلام موفق و مانا باشید rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا