در کوی تو ای دوست، محزون نشوم
آفت بزند مزرعه دل ، غمگین نشوم
به جهانی ندهم فرصت وصلت صنما
گر صد لیلی بیایند ،باز مجنون نشوم
نرگس چشمت برباید دین و دلم را
ترسم یوسف گم گشته کنعان نشوم
غمزه چشمت آتش بزند جان و تنم را
گر صد ابراهیم بیایند، باز گلستان نشوم
خورده شرابی و شدم مست,نیست توانم
بر من نکو این مستی و هوشیار نشوم
جاری شود از دیده چو رود، اشکهای روانم
گر صد رود بیایند، باز دریا نشوم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 آذر 1402 10:21
درود بزرگوار ا
یاسر قادری 18 آذر 1402 20:55