ایستاده ام به نماز و تو را عبادت میکنم
یعقوبم و پیرهنت را با دیده زیارت میکنم
خرده نگیر بر من عاشق، اختیارم نیست
به نسیم گذران از کنارت هم حسادت میکنم
با خود گفتم،عاشق نشو،دیوانه میخوانند تو را
شرح حالی که رسوایی خود را روایت میکنم
ای سرزده ی نامهربان روزگار درماندگیم
در روز محشر از تو،نزد خدایم شکایت میکنم
دمادم میکشم بر دوش، بار دلواپسی هایت
مرهم نیستی بر تن زخمی،باز دعایت میکنم
بار غمت سنگین است وحنجره یاری ندهد
فدای چشم سیاهت، با قلبم صدایت میکنم
تو امتداد منی در خود،از من روی برنگردان
چشم بکارم نیاید،با چشم دل نگاهت میکنم
نازنینا در آغوشم بگیر،فقط تو مانده ای از من
تو منزه از هر گناهی،من خود را ملامت میکنم
مگر نگفتی عاشق شوی من هم اجابت میکنم؟
از تو به یک اشاره، ببین چگونه قیامت میکنم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 09 اردیبهشت 1403 09:42
!درود
محمود فتحی 11 اردیبهشت 1403 16:28
درود شاعر گرامی
حفیظ (بستا) پور حفیظ 15 اردیبهشت 1403 13:02
مقادری عزیز بابت این شعر زیبا که سرودهاید
وقتی که تنها میشوم با گریه یادت میکنم سخت است میدانم ولی یک روز عادت میکنم
این غزل این حقیر را هم برید مطالعه کنید توی دفاتر شعرم هست همین جا موجوده
فرامرز عبداله پور 18 اردیبهشت 1403 01:12
زیبا ودلنشین وپراحساس
سروده اید
????❤⚘
رقص قلمتان ابدی