خبر از آمدنت نیست، با حال دیوانه ام چه کنم؟
چشم دوخته به راهم، با اشک روانه ام چه کنم؟
دلربا،تو تولای منی و من همیشه در دعا
تو همنشین گلی! من که با غم همسایه ام چه کنم؟
میزنم به دل طوفان چو رعد، با فکر تو
ساحل آرامشی! با کشتی طوفان زده ام چه کنم؟
پایکوبی میکنم در میان عاشقان با عشق تو
دل شادم ولی ، با گریه های شبانه ام چه کنم؟
می کم نریز ای ساقی ام، قدح در دست تو
کساد بساط ساقی، با قدح شکسته ام چه کنم؟
شرک نیست، تو معبود منی و من عبد تو
من همه نذر توام،با منی که ساکن میخانه ام چه کنم؟
قلبم گواهی می دهد،مسکینه ام در قلب تو
برای تو مهم نیست، من با قلب ویرانه ام چه کنم؟
دیدنت افسانه است و دل شده خانه ی تو
نه دوری نه نزدیک،با منی که در میانه ام چه کنم؟
لبریزم از عشق تو و افتاده ام در مهر تو
شهره شهرم ، با منی که مجنون زمانه ام چه کنم؟
چشم انتظار و مضطرب، بیقرار از هجر تو
بیچاره ام،درمانده ام،من با قد خمیده ام چه کنم؟
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 27 آذر 1402 13:05
درود بر شما
یاسر قادری 01 دی 1402 12:38
محمود فتحی 29 آذر 1402 07:49
سلام گرامی انشا اله خبر خوش میرسد درود برشما
یاسر قادری 01 دی 1402 12:39
بینهایت سپاسذارم جناب فاتح