من مستم،هر آن است که غریبانه بمیرم
یار در آغوش تو ای کاش، مستانه بمیرم
در من همه شوق رسیدن به تو جاریست
رودم و در حسرت دریا، عاشقانه بمیرم
کی دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید؟
قبول تو افتد یار، مست و دیوانه بمیرم
گر بدانی چه کند شوق پریدن به هوایت
پر و بال بشکسته و گوشه میخانه بمیرم
دست از آبرو شسته و صحبت به میانم
تو باده به دست،من دست به پیمانه بمیرم
ققنوسم و برخاسته از آتش خواهش
در دست تو موم است مثل پروانه بمیرم
مرا دل ز کشاکش عالم و آدم بشکست
نگشایی آغوش،در این خانه ویرانه بمیرم
من از میخانه چشم تو هر لحظه خرابم
بگذارم سر به شانه و سر به شانه بمیرم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 25 دی 1402 11:38
درود بر شما
یاسر قادری 28 دی 1402 20:05
سیاوش دریابار 26 دی 1402 10:26
چه کنم....
که تو خدایی؟
تو صبوی ما شکستی
و دلم به چاره بردی
....
استاد فرهیخته و شاعر گرامی
شعرتا ن را خواندم بی نظیر است
قلمتون سبز
پایدار و استوارباشید
درود و سپاس فراوان
یاسر قادری 28 دی 1402 20:06
سپاسگذارم جناب دریابار مهربان
محمود فتحی 26 دی 1402 18:34
سپاس گرامی زیبا بود
یاسر قادری 28 دی 1402 20:06
ممنون از نگاه زیباتون