روزگــاری عــشـق آمــد در دلــم دیــن را گــرفت
مــثـل چنـگیـز مـغول شـد کشــور چیــن را گــرفت
مــن فــقــط یکــبار او را کـــرده ام مهمـــان دل
مــثـل اســرائیل غاصــب شــد فلسـطین را گــرفت
چــون کــه مهمــان بــود به جــا آورده ام رســم ادب
مــثــل روس و انگلــیس تا شــهر قــزوین را گــرفت
جــا نمــوده خویــش را از این عـــید تا عــید بعــد
در مــیان خانــه ام او جــای هفت سین را گرفــت
کشــور دل را نمــوده مرکــز اسکــان خویـــش
مـثــل هیتــلـر شــد که اول شـهر برلیـن را گرفت
عقــل را از من گرفت و با خودش برداشـت برد
دیده ام را کـــور کرد و چشــم تیزبیـن را گرفت
خواب ها تعبـیر نمودم ، مانده ام در خواب خویش
در دل من ، علـــم خواب ابن سیــرین را گرفـت
در ســـرم عشق و صفــا بود ، در دلــم مهر و وفـا
عشــق آمد در دلــم ، هم آن و هم این را گــرفت
سرگذشــت زندگــی ام را گرفــت افسانه ساخـت
کــارگردان شــد و سیمــرغ بلورین را گرفــت
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 22 آذر 1402 09:16
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
کاظم قادری 24 آذر 1402 18:08
سلام و درود
غزلتان زیباست تنها مشکلش اینه که در بعضی ابیات لغزش وزنی دارد