بسم الله الواحدالقهار
روزگار مسموم
به مناسبت روزهای انتهای ماه صفرالمظفر
چون بلا مقدر شد در ضمیر این مکمن
از خزان غم افسرد جان تیره گلشن
در حوادث این دور پایمال ناپاکان
گشته حرمت پاک لاله و گل و سوسن
آخر صفر آمد می نگر به چشمانم
می شود جهان غرقه ز انفجار اشک من
آسمان گواهی داد ؛ روزگار مسموم است
قسمت عزیزان است زین سموم جان کندن
از لدود نااهلان خاتم النبیین رفت
امر می شود امروز زین جفا به لب بستن
زهر بی وفایی با مجتبی چنان کرده
کز خروش خون دل پر ز لاله شد دامن
پا کشد رضا مسموم بر زمین و می داند
از ریای مامون نیست هیچ حاجت مامن
در نگاه اهل البیت نیست غیر زیبایی
با شهادت بر حق دادن از جهان رفتن
کن سلام بی حد بر مصطفی و اهل البیت
غیر عشق او دل از عشق دیگران برکن
بر حسن فرست آن گه بس درود بی پایان
بر ولا و حب او کاملا بنه گردن
وان گه از ادب عرضه بر رضا سلامی کن
تا که از عنایاتش بهره ای توان بردن
ابتلای عشق است این چون بهار می آید
از تشرفش گردیم ز ابتلا به بد ایمن
مهدی از حق باری نصرت ولیعصر
کن طلب که وسعت یافت دستگاه اهریمن
رایت محمد را در جهان بر افرازیم
هم به وعده سبحان هم به کوری دشمن
رستگاری جاوید نزد اهل ایمان است
این چنین توان آری از غم و بلا رستن
ذوب ذکر اهل البیت می کنم وجودم را
این طریق من باشد تا که هست جان در تن
غبار دستگاه حسینی-#مهدی_رستگاری
دهم دی ماه 1392 (28 صفرالمظفر 1435)
دفتر شعر شیدایی
۵۴۷
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 03 مهر 1402 15:52
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید