آخر چرا این رودخانه جان نمیگیرد
آخر چرا حالا کمی باران نمیگیرد
جوری به غارت رفته این خیمه که تا دنیا
دنیاست این ویرانه ها سامان نمیگیرد
این نیزه ها را از سر تو دور باید کرد
نیزه که بر روی سرش قرآن نمیگیرد
وقتی هزاران تیر در کار است پیراهن
چشم کسی را آنقدر آسان نمگیرد
با دیدن جمعیت گودال دانستم
کارش تمام است و دوباره جان نمیگیرد
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
محمد جوکار 29 بهمن 1394 01:16
درود و آفرینت باد جناب اسکندریان عزیز
مقدمت گلباران
به انجمن مهر "شعر ایران " خوش آمدی