درمانده
پُرم از غصه و زخمی نگاهم چه کنم
شاخه ای سوخته با حسرت و آهم چه کنم
به تنم جامه ی خاکستر اگر هست چه سود
زیر این نقره ی پوسیده سیاهم چه کنم
مدعی بودم و در صفحه ی شطرنج فلک
شاه درمانده و بی تاج و سپاهم چه کنم
کاروانی همه حُسن تو وسرگرم عبور
غربت یوسف درمانده به چاهم چه کنم
عاشقی راه مبرا شدن از بند خطاست
دل رها گشته و لبریز گناهم چه کنم
تا به کی بند سرِزلف و عسلخانه ی چشم
برکه ای لِه شده با چکمه ی ماهم چه کنم
ابر عشق آمد و چتر از سر من باز گرفت
آری ای عشق تو یی پشت و پناهم چه کنم
(مرتضی برخورداری)
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 5
حمیدرضا عبدلی 19 امرداد 1395 20:22
با درود جناب برخوردار ی بسیار زیبا
مرتضی برخورداری 20 امرداد 1395 08:08
ممنون از لطف استاد
علیرضا خسروی 20 امرداد 1395 12:03
درودها استاد گرامی
علی ملک حسینی 20 امرداد 1395 13:14
درود بر شما ....زیباست
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 20 امرداد 1395 23:04
دود برشما