گام بگذاشته ام با چمدانی از عشق
در ره خانه ی او با هیجانی از عشق
پای پر آبله و راه بسی دور اما
می تپد قلبم و دارد ضربانی از عشق
دل من مثل کبوتر به هوایش می رفت
داشت در راه وصالش طیرانی از عشق
از همان روز که با گوشه چشمی خواندم
رفتم از خویش دمی با خلجانی از عشق
دَور، دَور دهن اوست برقصاندمان
واژه هایش همه سرشار بیانی از عشق
در سماع لب و گیسو و دو چشم و کمرش
قامت سرو شود مثل کمانی از عشق
مولوی وار شدم در حرم شمسی او
گشت معلوم برای دلم «آن»ی از عشق
«آن» او جرعه ای از عشق چشانید مرا
یافت آن لحظه دل گمشده جانی از عشق
بود جاری همه جا هرچه نظر می کردم
در دل هرچه در آنجا جریانی از عشق
چشم رقصاند به هر سوی ،عیان می دیدم
می نمایاند در آن رقص جهانی از عشق
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
محمد جوکار 16 شهریور 1396 23:07
درودها و آفرین ها بر قلم زیبایتان جناب ابوطالبی نژاد عزیز
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد 17 شهریور 1396 11:40
درودجناب جوکار عزیز
سپاسگزارم ازاظهارلطف وحسن نظر حضرتعالی
سربلندباشید
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 17 شهریور 1396 00:32
درود برشما
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد 17 شهریور 1396 11:41
درودجناب انصاری عزیز
سپاسگزارم ازاظهارلطف حضرتعالی
سربلندباشید