3 Stars

اندر حکایت قصه پر غصه هبوط آدمی

ارسال شده در تاریخ : 21 دی 1395 | شماره ثبت : H944529

با الهام از این بیت غزل دیوان حضرت حافظ:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم

آدم آورد تو را در این دیر خراب آباد از چه سود؟
تا دهی در اینترنت عمر خودت بر باد از چه سود؟

می زنی با پست خود دائم چماقی از چه سود؟
می کنی با جماعت فانی هم رنگی از چه سود؟

می شوی خیره سر و غره به نامت از چه سود؟
می شوی هی دست به دامان قدرت از چه سود؟

می اندوزی این همه ثروت مثال قارون از چه سود؟
تا شود دست آویزی برای ابلیس ملعون از چه سود؟

می شوی هی جلوی من سبز از چه سود؟
می اندازی مرا از ماء و خبز از چه سود؟

می شوی با من هی گلاویز از چه سود؟
می بینی مرا کوچک و ریز از چه سود؟

می کنی قانون شکنی را جایز از چه سود؟
صبر نداری پشت چراغ قرمز از چه سود؟

می زنی بر من همچون حسودان تو طعنه از چه سود؟
می گذاری پشت من اینجا و آنجا صفحه از چه سود؟

می گذاری بر سر کلاه شرعی از چه سود؟
تا بسازی باز کاخ و کوخ فانی از چه سود؟

می کنی حساب بانکی ات را پر ز پول از چه سود؟
تا زند بعد از خودت وارث را گول از چه سود؟

می زنی دائم لاف عیاری و مروت از چه سود؟
می زنی انگ و برچسب و تهمت از چه سود؟

می کنی گنجشک روزی ها را از خود دور از چه سود؟
می لرزانی تن اجداد طاهرین خود در گور از چه سود؟

می گذاری مترسک بر سر جالیز از چه سود؟
می کنی سر جاه و مقام جلیز ولیز از چه سود؟

می کنی خود را غرق این سان تفکر و پندار از چه سود؟
آخرش می شوی به هر کس و ناکسی وامدار از چه سود؟

من که ماندم هی در عجب از روزگار و حال تو از چه سود؟
آخرش می شود یک اردنگی سهم من از فال تو از چه سود؟

من ندارم بدهی و تو هم نداری طلبی از این "عهد" از چه سود؟
پس چرا می کنی شعر دست و پاشکسته مرا نقد از چه سود؟

1. عیار به معنای انسانی دلیر، جوانمرد، و حامی ضعفا

و در آخر چهار نکته مهم:

اول: این شعر جنبه طنز داشته و امیدوارم باعث تکدر خاطر دوستان بزرگوار نشوم. امید است بزرگوارانه با سعه صدر عذر تقصیر مرا بر جوانی حقیر بپذیرید، و اگر این شعر قابلیت نمایش نداشت بار دیگر بنده حقیر را ببخشید و عفو نمایید.

که شاعر (خودم) می گه:
جوانی کردم و شعری سرودم فلک را بر خودم بازیچه دیدم

دوم: نمی دانم آیا شایستگی این را پیدا کردم که تخلص "عهد" را برای خودم انتخاب کنم و با مکتب شعر و شاعری این عهد و پیمان را ببندم که به تعالی روح من کمک کنه و در صورت داشتن حرف تازه ای مرا دست به قلم کنه. می دانم از این لحظه به بعد کار برای من سخت تر می شود اما دلم قرص و گرم چون وارد جمع صمیمانه و فرهیخته ای شدم و بودن خودم را در این جمع موهبت الهی می دانم.

سوم: من از علم عروض و وزن هیچ نمی دانم اما خیلی دوست دارم یاد بگیرم اشکالات مرا در این وادی با سعه صدر تحمل کنید و مرا در یادگیری این علم یاری رسانید.

و چهارم: پرگویی بسیار مرا نیز ببخشید.

با سپاس بیکران و مهر بی انتها
شاگرد کوچک شما
مریم موسوی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 1 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 257 نفر 373 بار خواندند
مریم موسوی (24 /10/ 1395)   | محمد مولوی (29 /03/ 1399)   |

رای برای این شعر
محمد مولوی (29 /03/ 1399)  
تعداد آرا :1


نظر 2

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا