شعری کودکانه برای باران
زیر گنبد کبود
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
شکر خدا
کم و کسری نبود
جز این که چتری نبود
آخه بارونی نبود ...
پس، زیر گنبد کبود
آدما، کوچیک و بزرگ
دستاشون رو به آسمون
دعا کردند بارون بیاد
"رو پشت بوم هاجر" هم بیاد
جَر جَر و سیلی بیاد ...
زیر گنبد کبود
آدما از ته دل
خواستند که قحطی نشه
تو رودخونه ها آب فراوون باشه
روی کوها برف زیادی باشه
تابستون هم پرآبِ پرآب باشه ...
زیر گنبد کبود
آدما قول دادند
سقف خونه کاشونه ی مردم کرمانشاهُ
هرچه زودتر بسازند
تا هیچ بنده ی خدا
زیر بارون نمونه خیس بشه ...
بعد، زیر گنبد کبود
آدما خوش حال و شاد تو عالم رویا دیدند
بعد یه بارونِ حسابی دارند می چینند
گلای لبخند از لبا
با هم دیگه سر می خورند
رو همه رنگین کمونا ...
زیر گنبد کبود
بارون که دلش از سنگ نبود
بلکه دلش مثل گنجشک کوچیک بود
قول دادکه به طَرفه العینی بیاد
با یه زنبیل پر سوغات بیاد
تو زمستون سرد خدا با تگرگ و برف بیاد ...
به امید بارش باران
برای بارش برف و باران رحمت الهی فراوان دعا کنیم.
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 1 از 5
نظر 1
فاطمه گودرزی 11 اردیبهشت 1399 22:12