خبری نیست به دنیا چه از آن یاد کنم
چون که عشق است و غم دل چه دگر یاد کنم
خرمنی نیست ز کشت هنر و دانش علم
چون که از عمر نشد بهره به بی آری خود یاد کنم
زحمت آمدن و رفتن واز جای به جایی رفتن
این معمای بزرگی است که هر لحظه از آن یاد کنم
نوبهار و است پس از آن چو خزان و سرما
هر دم از رنگ به رنگ بودن اوضاع جهان یاد کنم
خبری هست یکی دلخوشی از من چو برفت
داد خود گر بستانم که به شادی و خوشی یاد کنم
محسن جوزچی ۲۷/۶/۱۳۹۹
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 26 مهر 1400 19:01
.مانا باشید و شاعر
بهاره صدرالساداتی 27 مهر 1400 20:45
موفق باشید
علی معصومی 28 مهر 1400 19:57
درودها ارجمندم
قلمت بر مدار عشق