تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمد رضا درویش زاده

شب که می شود بی هوا سُر می‌خورم میان خاطرات... و چشمانت و تا مرز مویرگ های صبح بسان قاصدکی پریشان در باد می رقصم و گم میشوم در سیاهچال گونه های چون ماهت شب و روزم چه زیبا شده با تو !!!؛ ا...

ادامه شعر
مهدی بابایی

بگو ببینم، کدام کودک بازیگوشی، در یک سپیده دم خمار، در چشم هایت یک شیشه دوات سیاه ریخته، و دست لرزان کدام اتفاقی، بر روی گل های پیراهن ات، یک شیشه عطر ریخته، که چشم هایت این همه سیاه، و تن ات چنین خوش...

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

کسی بازیش نداد ؛ کودک یتیم را، آه ازبی مادری . ×××××××××× روز اول دبستان بود ؛ کودکان شادبودند ، کاش ...کودک می شدیم. ××××××××××× شادمانه زندگی کردیم ؛ بدون دغدغه ، عالم بچگی . ××××××××××× کودک درون آ...

ادامه شعر
حسن سهرابی

هر چه کردم تا رهانم،دیده را از موج چشمانت نشد. این چه طوفان بود،که ویران کرده مژگان مرا...... حسن_سهرابی

ادامه شعر
آگرین یوسفی

بی عشق قدمها کوتاه مسیر طولانی. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
یگانه قنبری

"خسته ای" از اینهمه هیاهو از ساعات کاری طولانی از گرمای زیاد، در لباسهای جدید کاری...!!! "خسته ای" از این ویرووس منحوس از ناله های گاه و بیگاه بیماران... اما ؛! "لبخند" میزنی... انگار نه انگار ساعته...

ادامه شعر
سروش اسکندری

بیا ای نسیم سرد پاییزی دامنم را پُر از احساس کن و درونم را آغشته کن به عطر لاله های واژگون و تکیه ام بده بر سنگ نگاره های کوه بیستون و چشمانم را سیراب کن از باغ شراب تا آرام بگیرد جانم در آرامستان عشق...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

..نبرد خدایان....... چقدر عجیب نبرد خدایان آدم به پیغمری رسد از بهشت بیرونش کنند با مرگ هابیل قتل نفس و.... شیطان بر زمین سرازیر می شود و نبرد زمینی تحریر می شود نوح بر کشتی سوار فرزندش اسیر می ...

ادامه شعر
سروش اسکندری

آفتاب طلوع صبح گیاهان پژمرده را جانی تازه داد شاخ و برگ درختان را نویدی شکوفه داد و میوه های نارس را از خوابی پریشان بیدار کرد و بر قامت درختان جنگل شکوهی تازه بخشید و اکنون تو به آفتاب شبیهی تو دمید...

ادامه شعر
حسن  رسولی

«اوجِ اشکِ موج» از خزر/شیرماهی ما+زن+در+آن تا خلیج گل+د+آن کشیده شدم به گردنت,آویز+آن آوای مواج آشفته گریز+آن حیران هنوز تاب می¬خورم بر گیسو+انت بالای چهار پاره¬ای از پاره پاره ی شعر که دیگر چهارپایه ...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

باران میبارد پاییز است دلتنگم باد آرام می وَزَد کاش او نامِ مرا صدا کند. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
سیاوش دریابار

......مسافر کجایی..... آخرین بار که دیدمت دانه برفی بودی رها شده از ابر ای کاش به زمین نرسی که آب می شوی و در گل غوطه ور یا که دسته ای عزادار با چکمه های خشن تابوت بر دست به سوری گورستان پای بر صورتت...

ادامه شعر
افسانه ضیایی جویباری

چشمانم در کوچه پس  کوچه های دلتنگی به دنبال برق  نگاهت می گردد تا روشن  شود شبهای غمم با دانشی که  ازقلب تو فرمان می گیرد #افسانه_ضیایی_جویباری...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

....خدا داند...... تو میدانی که یک شب یا سحرگاهان یا دم صبح و یا هر وقت خدا خواهد و یا اینکه ز شوق دوست ز پشت کوی عشاقان همان جایی که می مانی صدای راز من مانده یه بار دیگر سبز میگردی نشان رفتنم باشی ...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

گُلی کاشتم به نامِ تو نیامدی باغچه گریان شد. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
سیاوش دریابار

....یک کام دیگر....... زیر تابوت من یک ا.... میخواهد و گروه سرودی که فقط لا ا... الا ا... را می دانند و من آن شبنم صبحم که با آغوش باز به استقبال خورشید می روم و چه بخواهم چه نخواهم در برابر نورش ...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

"نشانه ها" باز نشانه ها و پیوندهای بسته چنان که تو با من گره می زنی آفتاب را. ترا در من شاخه ای تنیده از شوق که به سطح روشن یقین می رساندم. شاعر: مرضیه رشیدپور(کیمیا) ...

ادامه شعر
افسانه ضیایی جویباری

‌ دلم شکست ازآن روزی که دستم نمی رسید تامیوه ای از آرزوهایم رابچینم به نگاهی کوتاه ممنوعم می کردند و پاهای احساسم را می بستند تا  ازشاخه ای  بالا نروم مبادا  بچینم ارزویی  که  حتی همیشه حسرت م...

ادامه شعر
سروش اسکندری

ای محبوبم جدا از تو نتوانم زیست خوب کلمات و احساسم را به زبان بیاور و مرا در رؤیاهایت ای ملکه ی زیبایی با دستان پُر مهرت و با قلب مهربانی ات عاشقانه با لبخندی سرشار از احساست مرا در ضمیر ناخود آگاهت ب...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

نیستی به وقتِ خیال غُنچه یِ لَبانَت را می بوسَم وَ رویاهایَم را دَستِ باد میسپارم. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا