پس از تو اختیار نکردم من هیچ یار دگر
به جز خیال تو هرگز دگر خیالی نیست

به گذرگاه تو نگاه میکنم مدام
که جز اعتیاد گام هایت دگر اعتیادی نیست

آسمان رعد میزند غمگین رفتنت شده است
افسوس که آمدنت به اختیا...

شده است
دست ودلت درپی کاری نرود؟!
به گچ وتیره وتخته
به مداد و قلم و کاغذ بی رنگ
به هزار واژه ی دَرهَم
به خودت،خیره شوی؟!
که چرا کرد فراموش
مَنِ درگیرِ خودش را؟!
او که خود گفت
بیا حرف زَنیم ازخودمان
پس...

مرا هَمدرد ودرمانی
مرا عشقی وسودایی
به حالم کَس ندیدم که بَرَد جانش به یغمایی
تو در من شعر می خوانی
به آن لبخند غمگینم
قسم،جانی وجانانی
هَوس کردم نگاهت را
لب سرخ و همانند شرابت را
کمی پاییز و دلتنگی
ک...

تومیخندی وعشق ازبودنت
بسیار،رنگ میگیرد
به چشمانت
به آن خال وخطوط زیرلبهایت
قسم،من درنگاهت زندگی کردم
به رعنایی توجایی ندیدم
به جزلبهای توسیبی نچیدم
به رؤیادارم آن آغوش گرمت
که بازآیی ومن درتوبمیرم
هم...

دِلبرک جانم...
قرارعاشقی راشعرمن دارد
لبت شیرین
تنت،آن خنده ی سُرخت تماشایی
هوس کردم که بنشینم
دَمی بافال اَبرویت
غزل هامیشوم جانا
کنارت گرمراآری...
دوچشمت کافرم کرده
ضرردارداگررسوا شوی مارا
به چتردل...