گاه شده دلت هواے باریدن کند؟
امروزازآن روزهایے است که دمنوش باران میخواهم.
توباشی ومن برایت چاے بریزم.
رو به رویت بنشینم؛
وبے دغدغه،تنهانگاهت کنم.
چه خوب است رؤیاے داشتنت.
گوش کن...
صدای آسمان رامے شنوی؟
برای توست که اینگونه سازودٌهل مے زند.
بلندشو...
تمام عرش،درانتظاررقصیدن توست.
تومیرقصے وباددرگوش طوفان زمزمه مے کند.
به راستی...
چه عطردل انگیزے داردقصدآمدنت...
بیا،
من اینجادرانتظارت چاے دم مے کنم؛
وفنجان عشق رابرلب پنجره ے بوسه ام مے گزارم.
کافیست بیایی...
تابارایحه ی وجودت،یکباردیگرازنوزندگی کنم.
«بودهن دریس»