خسته خسته آمدم ،
درخفا در بسته بود
چهچه ای آمد بگوش
درمسیرباد می دوید،
بوسه بر در می زدو می خزید
داد وفریاد ،مانده ام در کوچه ها
دوست من بشتاب بیرون بیا
تا بغل گیرم تورا ،
خواب خوش با بیست منها...

زشب های قشنگ پُرستاره می نویسم
در این فکرم درقفس چی نویسم
مرا یارای فرار زین زندان نباشد
بدوراز زندانبان بسویت پر بگیرم


تو را می خوانم ودانم امیرم
بدون تو در این قفس اسیرم
زپشت هوای ...

آرزویم صد ناله کرد
زیر گرما ماند انتظار
دید بی رغبت شدی
احساس فریاد کنان
در پی آرزو می دوید
مونس غمخوارمن
تو کجا می روی
آرزو با اشتیاق
شد شبگرد دلم
گر نیابی دلم
اشک ازچشمانم
خون می...

لحظه ها می گذرد
عین برف تموز
قدر مهر بدان
ناشیان
علم خورشید
ندارد به روز
ماه کاشفر بخواهند
بهوس....
تا بگیرند نفس
رقص خورشید ببین
پای کوبان
چند نفسی بگیرد ماه
لحظه ها را بهم د...

چشمت به در افتاد ،
پنجره بلرزید،و
شیشه بشکست.
قلبی بتکاندی،
اشکی زچهره برافرخته به ریخت
دیوانه که شد،
ز دنیا نرفت
سقفی آوار بگرفت ،
که ستونش سست بشد
عشق که تنها بماند
با انبوهی گناه...