(نورچشم عسلی) غزل
شاید ای پُر باران ترین لبخند تو باشم با دل خوش
بالب خندان به شوق پیوند تو باشم با دل خوش
گر چشم باران دیده ام بخُورد نزد تو سوگند
بخدا بیدارکند چشم برومند تو باشم با دل خوش
ناز شست تو را درهر دو چشمانت می بینم
با شورو مور هر شبم خرسند تو باشم با دل خوش
گرتو به پای غزل ناب من صد شب بنشینی
با شوخ وشنگ شبی راه بند تو باشم با دل خوش
مشق عشق عزیز از ته دل نوشتم برای دل تو
با درد محبت بدیدم نظر بند تو باشم با دل خوش
بهتر از درمان محبت در چشم نگاهت دیدم
لحظه د یدار به بند م باربند تو باشم با دل خوش
غافل از اینکه غرق هم رنگ عشق تو شوم
نومید نشوم ز احسان علاقنمد تو باشم با دل خوش
در مکتب عشق نظر از استاد عشق تو خواهنم
خانه تو روشن کنم گر گردنبند تو باشم با دل خوش
ای که با هزاران راز سربسته سراغ می آیی
در آفتاب تو بینم هم قد بلند تو باشم با دل خوش
چه کشیدی آن شب که به عشق نگاهم کردی
گل چین مثه تو هزار دل پسند تو باشم با دل خوش
گر امشب نبینی مرا چشم دلم چشم براهت گریه کند
نورچشم عسلی چون عزیزی آبرومند تو باشم با دل خوش
منو چهر فتیان پور (راد)1402/08/22
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 27 دی 1402 22:49
لطیف و دلنشین
منوچهر فتیان پور 28 دی 1402 07:09
باسلام وعرض ادب و احترام
استاد گرانقدر
ممنــون از استقبال گرمتون