و چه غریبانه می‌گذریم
از میان کوچه های تقدیر
و هیچ صدایی ما را به خود نمی خواند
و هیچ چشمی برایمان اشک نمی ریزد
در این کوچه ها همه غریبه اند
هیچ‌ نگاهی آشنا نیست
و من از درد به خود می پیچم
دردی ک...

چه کسی میگوید؛
که خدا بالاهاست
من خدا رادیدم
روی برگ پاییز
توی یک تابلوی عکس
توی چشم دختری،
که میان نفسش ؛
عشق غوغا میکرد

چه کسی میگوید
که خدا آن بالاست
این همه رنگ به رنگ
این همه احساس و
این می...

پاییز که می رسد یاد جدایی ها می افتم
یاد ویرانی،خرابی،فدایی ها می افتم
گویی که خزان و سرنوشت قسم یاد داده اند
عشقها رو برده،زیبایی ها را به باد داده اند...

عالم‌ مستی چه دنیایی است ،با دلان جام را نوشش کنید
این دگر حرف دلست،بگذرید از مابقی و لحظه ای گوشش کنید

عشق را کبریا هم‌، فاخرانه لایق است ،لحظه ای حرمت دهید
پر زنید و جز به یادش هرچه‌ دارید دیگر فر...

تو می دانی،گر هیچ کس هم نداند ؛
تو می دانی آموخته ام گاهی حرف نزنم
بسوزم و بسازم و بشکنم و هرگز دم نزنم
همه را دوست داشته باشم و
بر دل کسی داغ ماتم نزنم
تو می دانی ،گر هیچ کس هم نداند؛
که به پای ص...