باز هم محرم آمد و من و یک دنیا شرمندگی
شرمنده از گناه از اینهمه اشتباه های زندگی
بغضهای یکساله ام بی بهانه امشب شکست
این دلم از هرچه جز نامت بُوَد، آری گسست
روی دل، نام تو، رنگ طلا دارد هنوز
این دلم حال و هوای کربلا دارد هنوز
افتخارم تا ابد این دل سوخته و عاشق است
عشق تو خون من است هرچند دل نالایق است
من که زندگی از نام و از یاد تو دارم ،همین
قصه عشق را ،ساده با نام تو من کردم یقین
بارالها اشک را، این عشق را ، از من نگیر
روی مُهر سرنوشتم حک کن ،عاشق بمیر
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 16 امرداد 1401 10:25
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
حسن مصطفایی دهنوی 18 امرداد 1401 06:53
درودها بر شما شاعر گرانقدر
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
قلمتان نویسا، موفق باشید
محمد مولوی 05 بهمن 1401 00:51
زادروزتان مبارک