امشب :
جاده می رود و من را همراه خود می برد
تیر های برق و تلفن را پشت سر می گذارد
در دور دست چراغ ها سو سو می زنند
گاهی نوری چشم ها را خیره می کند

اتوبوسی ... ! گوشت های زنده را هم می برد
صورتک ها...

همه دلها شکسته
تموم لبها بسته
دلم میخواد بخونم
اما سازها شکسته

همه دلها پر غم
تو چشمها اشک ماتم 
دیگه فریاد رسی نیست
به جز خدا کسی نیست

از عشق نمیشه حرف زد 
نه از محبت دم زد
دیگه کسی نمونده
که رفت و...

سلامی به گرمای ظهر دارخوین
سلامی به بلندای قله ی سبلان
سلامی به بوی خوش نرگس
سلامی به چشمان تو که دریاس

سلامی به صلابت کوه دماوند
سلامی به طول رشته کوه الوند
سلامی به انگور سیاه مریوان
سلامی به تو ...

من‌از دلهره و هراس و‌ درد نمی گویم
از حس و احساس و ظریف نمی گویم

از بغض و گریه های پنهانی نمی گویم
از غدد و عقده و کیست ! نمی گویم

از شرم و نگاه های پنهانی نمی گویم
از خون های لخته شده ...نمی گوی...

هر چه می کوشم
به تو نمی رسم
هر شعری می می گویم
قبل از من گفته اند
هر متن عاشقانه را
قبل از من گفته اند
هر مسیری را که رفته ام
به تو نرسیده ام

امشب می خواهم
نهصدو نودو‌نه کوچه را رفته‌ ام
در مسیر ه...