الحق که تو تنها شجریان جهانی
تاریخ نوشته ست سلیمان جهانی

رفتی خبر آمد که بر آن سایه طوبی
اینجاست دلت چشم پریشان جهانی

یک عمر پرستیده شده ربّ صدایت
نازل شو که واجب تر از ارکان جهانی

دریای خ...

بیاکه با خودم شفای عاجل آوردم
از غم شکسته شانه ام نزدت دل آوردم

طاقت ندارم تا ببینی دیگران را که
وقت طوافت عابدان کاهل آوردم

با دست خالی من به کشتن دادمت هر چند
که چشم مظلوم و خمار و قاتل آوردم ...

با مژده در دل می رسد، پروانه ی پاییز
شاد از نویدش می شوم ،دیوانه ی پاییز

صد درد دل دارد، برای من برای تو
می بارد و پر می شود، پیمانه ی پاییز

از مرز تابستان گذشته قصد دارد باز
عاشق کند هر چشم را...

هر روز و هرشب در سرم ، رویای تبریزست
دورم اگر ، اینجا دلم همپای تبریزست

چشمی که دل را برده از چشمان هر آهو
گفتن ندارد! چشم دختر های تبریزست

هرجا لبی تر شد ،زبانها بند آمد این
تنها دلیلش لهجه...

هم مرز پاییزم نشان ازنوبهارم نیست
درهرتولد مرده ام، تنهامزارم نیست

افتاده غم در دام دل چون ماهی پر شور
دریای وحشی هستم و راه فرارم نیست

در چشم هایم می دود آهوی سرگردان
هر چندکه شیرم ولی شوق شکارم نی...