باز هم پنجره ای باز نشد
تا ببیند چه شده
توی این کوچه ویران و خراب
یک نفر سر نکشید تا بپرسد چه گذشت
پشت این پنجره های تاریک
مگر انسانی نیست
توی این کوچه ی پر از گل و لای
یک نفر سر نکشید
تا بپرسد چه گذ...

از این میدون غم بیرون چو آیوم
به شادی بر سر کوی تو آیوم
سوار چرخ گردون میشوم باز
ببندوم چشم و بر بوی تو آیوم

با نگاهی میزند آتش به جانم روز و شب
میبرد با دیگری تاب و توانم روز و شب
یک هلال ابرویش بی تاب می سازد مرا
آن هلال دیگرش آرام جانم روز و شب
با یکی گوش و بناگوشش برد هوشم ز سر
گوش دیگر شعر می خواهد بخوا...

در باد و بوران گر پرم را باز بینی
شاید مرا در عالم پرواز بینی
از سینه ی خونین من یادآوری باز
هر جا که مرغی را به چنگ باز بینی
امشب بیا تا بنگری سوز و گدازم
خواهی اگر سوز و گداز ساز بینی
شعر و سرودم را...

وقتی غزل برای تو آغاز میکنم
پروانه وار گرد تو پرواز میکنم
اکنون غزل به دفتر من موج میزند
فصل دگر سرود دگر ساز میکنم
پاییز را میان غزل نقش میدهم
وانگه هوای فصل دگر باز میکنم
گیسوی تابدار تو چون مار میک...