"خاطره"
نصف عمرم هم گذشت نیم دیگر باد برد

آمدم پیشت بمانم،خاطرم را یاد برد

گفته بودم گر بیابم عشق دیریم صنم

من که یارم دیدم و ناگهان فرهاد برد

من به دنبالش دویدم تا بگیرم دامنش

د...

در دیاری که در آن نور بر ظلمت نمی‌تابد
و ظلمت هم هیچ انسی با انسانیت نمی‌دارد
وانسان هم
لباس آدمیت برتن نمیپوشید
<<در آنجا که
عصا ...

غزلی تازه
غزلی ساخته ام بند بندش آب است
غزلم مثل دلم تشنه لب و بی تاب است

غزلمم صحبت عشق است و پریشانی آب
شرح جانسوز دل و اب و رخ مهتاب است

ماه عریان شده و در اب بدن میشوید
اب از لمس تن مهوش وحش...

“محبوب دل”
محبوب چه دردی است دائم در انزوایی
افسرده حال هستی,اما گریز پایی
افزوده درد دوری ,از یاد رفته باشی
با من بگو درونت میسوزد از جدائی؟
نا گفته در دلت را بامن بگو نهان است
هرچند تلخ باشد ,ش...

با تو گویم حرفهایی هایی در میان
راز و رمزی تا نباشد در گمان
زندگی اسرار پنهان و نهان
گر چه قولش بشکند گردد عیان
آنکه مُهرش گشته قلک بهر نان
آن یکی با اعتقادی کم نشان
اعتقادی داشتن از جنس نور
هفت...