با تو گویم حرفهایی هایی در میان
راز و رمزی تا نباشد در گمان
زندگی اسرار پنهان و نهان
گر چه قولش بشکند گردد عیان
آنکه مُهرش گشته قلک بهر نان
آن یکی با اعتقادی کم نشان
اعتقادی داشتن از جنس نور
هفت رنگی همچو یک رنگین کمان
در دفاعی هشت ساله بوده ایم
ما شهیدان داده ایم پیر و جوان
زمزمه ها بود از آیات حق
جملگی می خواندن با عشق و جان
ناگهان نوشید آن فرزانه زهر
شد بهاران جملگی همچون خزان
بابک قدمی واریانی"ققنوس"
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 12 شهریور 1401 17:25
درود بزرگوار ا
بابک قدمی واریانی 02 آبان 1401 19:09
ممنون و سپاس