از صراط چشم تو گر قایق دل سوی دریا می رسد
سر به دامان کسی کی می گذارد دیده ی گریان من
گر نشان از دوست گیرم در طواف معبد چشمان تو
سجده بر محراب چشمانت زند هر سلسله ایما...
شبم شعر و
به دامانش هزاران کهکشان جاری و
پاشید آسمان نوری
از چشمان مهتابش
به روی موج موی من
وموهایم به خود لرزید
با دست نسیمی که میان گیسویم پیچید
وآرام موج ن...
روزی تمام می شود
تندیس پیکرم
مثل عروسک یخی در تیغ آفتاب
آرام وبی صدا
ازضربه های محکم
هرروزغصه ها
این قصه یِ تلخ که بر دار،حقیقت است
من در مسیر بازی ادیان نمی شوم
کاش باران بودم
تو زمین بودی ومن
عطش خرمن لبهای تورا
با نَمی از دل خیس
نرم می باریدم
کاش باران بودم
و تو در خلوت من. ....
...
مثل گیسوان پوتوس
روی گلخانه نگاه تو
سلیس احساس من جاریست
مثل بیدِ مواج است
درنفسهای نسیم
موج احساسم وَروی تو
آشیانه ام
حصار تنهایست
زندگی،...
با نفس های د...
تبلیغات
