زندگی بدون تو چیزی بجز حسرت نبود
بی تو روزهای دلم روشن تر از ظلمت نبود

نازِ چشمان تورا هرچند من پس میزدم
اما عذابِ دوری ات‌ از کفرِ آن نعمت نبود

پا به پایت آمدم تا پیریِ خاطره ها
قدم برداشتنت ای کا...

دوست دارم که به چشمان تو پیوند شوم
مست از زمزمهٔ نازی که دارند شوم

باتو احساسِ خوشی در من جاری میشود
کاش روزی پُر از این حسِ خوشایند شوم

دفترِ آرزوها صفحه صفحه نام توست
ازتو آنقدر می نویسم تا هنرمند...

وقتی هوایِ رفتنت دل به کارون میزند
نیمه شب بر پلکهایم پتکِ جیحون میزند

کرخه از درد فراق سر به گریبان دارد
چشمِ مرواریدِ زهره غلْت در خون میزند

صفحهٔ هر موج تصویری ست از خاطره ها
کَز سَرِ لجبازی خود ...

امشب گوشهٔ چشمانت انگار غمی دارد
این حال پریشانت هرچند عالمی دارد

امشب با هر پلک تو ستاره ای میمیرد
ماه برای غیبتش دلیل محکمی دارد

ببین حال و هوای شهر اصلا خوب نیست
کوچهٔ ما بدتر، سکوت مبهمی دارد

ا...

با خداحافظی ات‌ قلب مرا آزاد کن
بشکن طلسم بغض ها،فارع از غمباد کن

آنقدْر که دادِ فاصله دربیاید دور شو
خاطراتم را بسوزان یا رها در باد کن

سنگینیِ عشقت بر دوش پیداست ببین
یک نظر بر شانه های خستهٔ فرها...