اعتماد من یکی، پشت قبار افتاده‌است
کس نداند دل دیوانه کجا افتاده‌است

مهربان ، تو هوس لعل لبی را کردی
که لبش توی دهان ،بْین کجا افتاده‌است

هر چه آمد به سرم در طلب جان تو بود
این چه جانی‌ست که به جانِ...

آنکه گفتی از مرامش جان و دل زیبا شده
همچو نور افکن میان ساحل دریا شده

حلقه ی آرامشت در دست من معلوم بود
این تعهد توی انگشتان چه ناپیدا شده

از وحشت فراق آن چیزی در لرزش بود
شانه ی مردی که نامش عاشق و...

هر که لیلا شده؛ مجنون غزلخوان دارد
ماندنم در قفسِ عشق تو امکان دارد

سخنِ تلخ همش روی زبانش جاریست
آنکه با دیدن تو ، حرف فراوان دارد

قافیه پشت به قافیه چه چیدن دارد
شاعر بیچاره ات واسه تو دیوان د...

دوست دارم مال تو باشم ولی سربار نه
من که خودمختار بودم ولی اینبار نه

بی سبب چشم تو بگرفت منه دیوانه را
می‌بوسم آن دو چشمان را ولی اشکبار نه

من که لیلای توام مجنون بی لیلای ما
شعر میگویم برات، اما چو...

در پس این تیرگی‌ها آفتابی گذراست
من دراین هیمه بسوختم،پس این یاور کجاست؟!

شاعر دلتنگ و زخمی از خیانت صبر کن؛
من که بی‌خواب شدم، این قاضی عادل کجاست؟!

سیب ممنوعه چرا لذت چیدن دارد؟!
آنکه برده میوه ی ...