به نالایقان هدیه دادیم عشق را
و چیزی ندیدیم جز خوی زشت را
نه دیدیم تا کنون شادیه حالاشان
نه خوشحالیم از این احوالشان




...

اتفاقا اتفاقی دوباره میبینی من و
اتفاقا اتفاقی میخوای بغل کنیم هم و
اتفاقا اتفاقی نمی افته زودتر برو
اتفاقا اتفاقی دستم و میبندم برو
اتفاقا اتفاقی از چشم افتادی گلم
اتفاقا اتفاقی جات و پر کردن تو دلم
...

منکر حال خرابت نشوم این روزها
تو بدانی و خودم این مسئله را
تو به فقدان کسی سوگواری اکنون
و نمیدانی که ما را چه کند سر در گم
نا امیدی برد به کام مرگ ان مریم ناز
و چه اید به سر تو در این ماتم باز
کاش می...

خدا کند که هیچ پزشکی از بیمار
به ناچار قطع امید نکند
خدا کند که هیچ فرزندی پیش روی پدر
از درد زیاد ناله نکند
خدا کند که خدا هیچ فرزندی را
در کودکی جدا ز مادر نکند
خدا کند که خدا این حال خراب پدر را
...

خدا هست همینجاست در وجود من و توست
گوش کن جان دلم به صدایی که درون من و توست
هر چه از دوست بخواهی در وجود من و توست
او که غایب از نظر اما کنار من وتوست
بنده ای را دیدمش منکر ز لطف رب شده
گر تجسس کردمش...