تُنگی از جنس بلور،
پر ز نقش انگور،
دامونش پر پیچک،
در سکو رو بر نور،
تا دم پیچکها پر ز آب دریاست،
داخل این دریا معبر کشتیهاست،
قایق و ماهیها ، پر ز مرغابیهاست،
از زلال آبی کف دریا پیداست،
می د...

شکر ایزد عشق او ما راگرفت،
زد به جانم شعله های پر شرر،
تا که نامش را براندم بر زبان،
کرد فروزان شعله هارا بیشتر،
تا نهادم در رهش دیوانه سر،
کرد عشقش در نهادم مستقر،
در رهش باید گذشت از جان و سر،...

شده ام عاشق رویت،نترسم از رسوایی،
نهراسم دگر ای گل،ز غربت و تنهایی،
شده ام عاشق رویت،چه سر گران با مایی،؟
شده ای عشق چو قویی،نترس بی پروایی،
شده ام عاشق روی تو دلبرم هر جایی،
که به هر جا که نمود...

(از برگ پرانی آدم و حوّا تا،،،،،،،،،،واتسپ و وایبرو،،،،،،،)




( برگ نوشته ی حوّا،)


سیب بدم آدمت کنم،؟
خامی هنوز آتیش بشم دَمت کنم،؟
پشتک و بارو می زنی تو مغز من تو بدجوری،
بندتو از د...

تو ای ماه بی وصال من،
متاب امشب،بشو دیگر بی خیال من،
بر آنم کز آه پر شرری شعله بر گیرم،
زنم دامن در طواف رخت،آتش خرمن،!
بسوزاند هر دو بال من،
سرآید این بی تو در غم تو،شعله ور شدنم ،
گشتی اگر بی ...