دوستت دارم به حَبّانیَّتِ تریاک ها
پانشینم منقلت را مثلِ سینه چاک ها
زندگی از گرم آغوش تو جاری می شود
مرده می شویندمان این‌روزها دلاک ها
تا سرم را می‌کشد سوتِ قطار بی کسی
تپه تپه می دوانم ریل بر پژواک...

کاش قدری بشنوی درد دلم را و ... بری
چشم در چشمت زنم پلکی تماشا و بری

گوشه یِ دلتنگی ام ، با ساز ناکوکی غریب
کاش باشی با دلم قدری همآوا و بری

مردی از شب پرسه های کوچه یِ بی تابی ام
قدر لبخندی به بغض...

سَر دَواندی و به سر می دَوَم آنجا که تویی
چشمِ خود بسته بر آن راه تماشا که تویی
دل به هر ساز که میل تو زند می رقصد
به لبم خط خوشی حک شده آوا که تویی
رود سرشارِ سرودی ست در اندیشه ی من
جریان یافته در ب...

شکی ندارم این زمستان ماندنی نیست
داغِ دلِ شومینه سوزان ماندنی نیست

شاید که موسی بی عصا افتاده از پا
بسته سبیلِ نیل چندان ماندنی نیست

حق داشتی ، من مردِ رویایی نبودم
البته گل همّیشه خندان ماندنی نیست...

نسل ما ، سوخته، خونین جگر عاشق بودیم
در شب حادثه ها شعله ور عاشق بودیم
عشق وقتی که پدر از تو درآورده ، دگر...
من چه گویم که پدر در پدر عاشق بودیم
کوچه هامان همه دیوار به دیوار غروب
گاهِ مهتاب ، پسِ بس...