کاش قدری بشنوی درد دلم را و ... بری
چشم در چشمت زنم پلکی تماشا و بری
گوشه یِ دلتنگی ام ، با ساز ناکوکی غریب
کاش باشی با دلم قدری همآوا و بری
مردی از شب پرسه های کوچه یِ بی تابی ام
قدر لبخندی به بغضم دَر کنی وا و بری
شاخه هایم را تبر بی برگ و باری داده است
بر لبم گلبوسه ای سازی شکوفا و بری
من نمی خواهم که وقتت را بگیرم نازنین
کاش شعری بشنوی زین پیر رسوا و بری
کم نخوردم طعنه از مردم سرِ دیوانگی
کاش باشی نوشِ جانِ ریشِ شیدا و ...بری
#مهدی_زکی_زاده????????????
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 27 شهریور 1401 09:51
محمد مولوی 25 خرداد 1402 01:20