ببین قصه ها را پر از غصه اند
ز غمها دلها آزرده اند
ببین قصه گو هم دگر پیر شده
توانی نمانده زمین گیر شده
ببین از غم این غصه ها
کمر ها شکسته چهره ها پیر شده
به رنگ رخسار مردم نگر
که چون زرد چوبه زرد و د...
خواهی که به نفس خود حاکم گردی
مکرش ز میان برده و غالب گردی
عقلت چو نبی تو را هدایت سازد
گر ترک گناه کرده و عابد گردی
................................................................
هنگامه صبح ز عرش ا...
مائیم و نگاری عاشقانه
او هست و جهانی از بهانه
مائیم و دلی ز عشق لبریز
او گشته کلافه از زمانه
ما گفته به او عاشق هستیم
او کرده قسمت و بهانه
ما رفته ز کوی و برزن او
او مانده و خاطر زمانه
هرچند که دگر ...
من شدم مجنون لیلیم تو باش
زین تن و جانم جدا هرگز مباش
آن نگاه تو که مجنون کرده ام
راه نشانم ده که ره گم کر ده ام
از تب عشق تو سوزم همچو شمع
شمع تو گشتم بیا پروانه ام
عشق هرگز اشکهای شمع نیست
عاشقش پرو...
دل را به کسی ده که دلدار تو باشد
دائم به لبش ذکر تمنای تو باشد
دل مخزن اسرار وجود است
لایق به سخا و کرم و آن دل زیبای تو باشد
.............................................................................
تبلیغات
